قبل از سحر. پاس اخیر شب. آخر شب. (یادداشت بخط مؤلف). - خروس خوان اول، گاه اول خواندن خروس پس از نیمه شب. صبح نخستین. (یادداشت بخط مؤلف). - خروس خوان دوم، گاه دوم خواندن خروس پس از نیمه شب. گاه خواندن خروس پس از خروس خوان اول. (یادداشت بخط مؤلف)
قبل از سَحَر. پاس اخیر شب. آخر شب. (یادداشت بخط مؤلف). - خروس خوان اول، گاه اول خواندن خروس پس از نیمه شب. صبح نخستین. (یادداشت بخط مؤلف). - خروس خوان دوم، گاه دوم خواندن خروس پس از نیمه شب. گاه خواندن خروس پس از خروس خوان اول. (یادداشت بخط مؤلف)
دوازدهمین از سلاطین دشت قبچاق، بعد از جانی خان بن اوزبک خان در اوائل زمان امیرتیمور. (حبیب السیر جزو 1 از ج 3 ص 26 و جزو 3 از ج 3 ص 224 و 247 و 248 و 311 و 319)
دوازدهمین از سلاطین دشت قبچاق، بعد از جانی خان بن اوزبک خان در اوائل زمان امیرتیمور. (حبیب السیر جزو 1 از ج 3 ص 26 و جزو 3 از ج 3 ص 224 و 247 و 248 و 311 و 319)
درس خواننده. خوانندۀ درس. آنکه درس خواند. شاگرد را گویند و شخصی که پیش کسی چیزی بخواند. (برهان). شاگرد. (شرفنامۀمنیری). محصل. (ناظم الاطباء). علم خوان: آدم به گاهوارۀ او بود شیرخوار ادریس هم به مکتب او گشت درس خوان. خاقانی. ای به شبستان ملک با تو ظفر خاصگی وی به دبستان علم با تو خرد درسخوان. خاقانی. طفل چهل روزۀ کژمژزبان پیر چهل ساله بر او درس خوان. نظامی. ، در تداول امروز فارسی زبانان و در مقام تعریف و تمجید بر شاگرد و محصل ساعی و زرنگ و کوشا اطلاق شود
درس خواننده. خوانندۀ درس. آنکه درس خواند. شاگرد را گویند و شخصی که پیش کسی چیزی بخواند. (برهان). شاگرد. (شرفنامۀمنیری). محصل. (ناظم الاطباء). علم خوان: آدم به گاهوارۀ او بود شیرخوار ادریس هم به مکتب او گشت درس خوان. خاقانی. ای به شبستان ملک با تو ظفر خاصگی وی به دبستان علم با تو خرد درسخوان. خاقانی. طفل چهل روزۀ کژمژزبان پیر چهل ساله بر او درس خوان. نظامی. ، در تداول امروز فارسی زبانان و در مقام تعریف و تمجید بر شاگرد و محصل ساعی و زرنگ و کوشا اطلاق شود